گروه کوهنوردی آوا
گزارش صعود به قلل ایران

اطلاعیه / قابل توجه مسئولین بخش های جستجو و نجات استان‌ها انعقاد تفاهم نامه همکاری فدراسیون با سازمان امداد و نجات جمعیت هلال احمر واژه کوهستان یا قبرستان: شاهوار ۱۷.۱۲.۹۷ یخ نوردی دره هملون ۲۸.۱۰.۹۷ گاوبینی ۲۱.۱۰.۹۷ گاوبینی ۲۱.۱۰.۹۷ نجفدر به هاره قسمت سوم تصاویر نجفدر به هاره قسمت دوم تصاویر نجفدر به هاره قله برج ۱۰.۶.۹۷ تصاویر قله پاشوره ۲۲.۴.۹۷ دوره نجات فنی دهمین جلسه کمیسیون ایمنی ارتفاعات شمالی تهران برگزار شد خط الراس ریزان.پرسون.اندار.۹۷۰۳۰۱۸ مصوبات نهمین جلسه کمیسیون ایمنی ارتفاعات شمال تهران: دهمین شماره گاهنامه «صعود» منتشر شد مصوبات هشتمین جلسه کمیسیون ایمنی ارتفاعات شمال تهران


دعا کنید برای آرش دوست عزیزم

دعا کنید برای آرش دوست عزیزم

پس شما هم برای شفای همه بیماران سوره حمد باصلوات بفرستید. 

 

این روزها حال دل همه همنوردان آرش خیلی خرابه ،

سه شنبه بود به آرش زنگ زدم برای برنامه اخر هفته ، کجا بریم . گفتش احتمالا میره خونه داییش اخه یک سال بیشتر بود اونجا نرفته بود،

همه جمعه ها در کوهستان یا با هم بودیم یا با بقیه بچه ها در کوهستان بود.

اخه نمیشه یه کوهنورد رو در خانه نگه داشت بخاطر یک مهمانی اون هم آخر هفته ، اصلا کل هفته تلاش می کنه تا یه آخر هفته رو دور از همه مشکلات زندگی در کوهستان خالی کنه و انرژی یک هفته اش رو بگیره .

خوب بر خمین اساس با خودم گفتم این هفته برم قله کلک چال یا برم هملون دستی به یخ بزنم...

گذشت تا شد پنج شنبه ساعت حدود شش عصر بود؟؟؟

احمد خزایی زنگ زد !!!

من و آرش در صعود به دماوند 

t04_cimg0421.jpg 

احمد زنگ زد !!! ساعت شش عصر بود؟؟؟

پرسید از ارش خبری دارم .منم ماجرای برنامه اش رو گفتم !!! 

گفت در اینستاگرام یه نفر خبر بدی داده اخماخماخم 

آرش بر اثر یک تصادف در بزرگراه چمران که سوار یک 206 بوده تصادف کرده و الان در کماست متعجبمتعجب

5i03_cimg0438.jpg

 

باورش خیلی سخت بود به چندتا از دوستان زنگ زدم آخه آرش جواب تلفن رو نمیداد. علیرضا دوست بسیار باوفا و مرد بزرگی که خیلی دوستش دارم بالاخره ساعت حدود 10 شب گفت جریان راسته و ارش الان دیر یکی از بیمارستان های تهران در کماست.

بلافاصله با علیرضا قرار گذاشتیم و ساعت 22:30 جلوی بیمارستان بودیم رفتیم اخماخم

آرش در حالی که یه عالمه لوازم پزشکی بهش وصل بود مثل کودکی بی گناه در خواب بود.حالمون خیلی بد شد. واقعا صحنه وحشتناکی بود.

خانواده ش که از شهرستان اومده بودند بخصوص پدر پیرش بهش دت گریه میکرد. خیلی بد بود خدا نسیب هیچ کسی نکنه.:((:(((((((((((

با اون وضعیتی که ما دیدم امید بهبودی نبود . ولی خوب عمر دست خداست.سطح هوشیاری آرش روز پنجشنبه 5 بود .

اینقدر حالم بد شد که نتونستم کوه برم. تقریبا دیگه همه مطلع شدند.همنوردان و دوستان :(((((

یک گروه تسکیل شد و قرار شد براش حمد بخونیم.70000 هزار تا انشالله ارش هر چه زودتر شفا پیدا کنه:((((

دیروز شنبه بعدظهر رفتم ملاقاتی، وای خیلی از دوستان رو که خیلی وقت بود ندیده بود همه اونجا بودند. خیلی خوشحال شدم . 

آرش ما سطح هوشیاریش از 5 به11 رسیده بود خیلی خوشحال

 

کننده بود.

بالاخره بعد از چند روز تونستیم یه ذره بخندیم ، اکثر لوازمی که در دهان ارش بود رو در آورده بودند و فقط یک ماسک اکسیژن و یه چیز دیگخ به دماغش وصل بو.د.

باهاش که حرف میزدیم متوجه میشد ولی هنوز بیهوش بود ولی دستش رو که گرفتم ، خوشحال شدم دستم رو فشار داد.خیل عالی بود.

مهسا خیلی گریه میکرد. بهش کلی دلداری دادم. انشالله هفته دیگه یه جشن مفصل برای تولد دوباره آرش میگیریم.

پس شما هم برای شفای همه بیماران سوره حمد باصلوات بفرستید. 

ممنونم ار همه دوستان

چهارشنبه ای تلخ 13/11/95

 



:: موضوعات مرتبط: زمستان 95، ،

نویسنده : روابط عموی گروه آوا تاریخ : دو شنبه 18 بهمن 1395

صفحه قبل 1 صفحه بعد



تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به گروه کوهنوردی آوا مي باشد.